این داستان از نیویورک تایمزژانویه 11، 2015 ارزش خواندن دارد.

بیش از 20 سال پیش، روانشناس آرتور آرون موفق به ساخت دو غریبه در عشق خود در آزمایشگاه خود شد. تابستان گذشته، تکنیک خود را در زندگی خودم اعمال کردم، این است که چگونه خودم را در نیمه شب ایستاده در یک پل قرار دادم، دقیقا به مدت چهار دقیقه چشمهایم را دیدم.

بگذار توضیح بدهم. قبل از ظهر، آن مرد گفت: "من متاسفم، با توجه به چند مشترک، شما می توانید با هر کس دیگری عشق ورزید. اگر چنین است، چگونه شخصی را انتخاب می کنید؟ "

او یک آشنایی دانشگاه بود، گاهی اوقات به ورزشگاه کوهنوردی زد و فکر کرد، "اگر چه؟" من نگاهی به تاریخ خود در Instagram کردم. اما این اولین بار بود که ما مجبور شدیم یک نفر را مجبور کنیم.

"در واقع، روانشناسان سعی کرده اند مردم را در عشق فرو ببرند، گفتم، به یاد آوردن مطالعه دکتر آرون. "این شگفت انگیز است. من همیشه می خواستم آن را امتحان کنم. "

من در ابتدا در مورد مطالعه به عنوان خوانده شده در زمانی که من در میان شکسته بود. هر بار که فکر کردم از بین بردن، قلب من مغز من را رد کرد. احساس کردم گیر کرده ام بنابراین، مانند یک آکادمیک خوب، به علم تبدیل شدم، امیدوار بودم که بتوانم عاشق هوشمندانه باشم.

این مطالعه را به آشنایی دانشگاهی من توضیح دادم. مرد و زن هتروزه ای از طریق درهای جداگانه وارد آزمایشگاه می شوند. آنها چهره به چهره را می بینند و به مجموعه ای از سوالات به طور فزاینده شخصی پاسخ می دهند. سپس آنها چهار دقیقه به چشم یکدیگر نگاه می کنند. دقیق ترین جزئیات: شش ماه بعد دو نفر ازدواج کردند. آنها کل آزمایشگاه را به مراسم دعوت کردند.

او گفت: "بیایید آن را امتحان کنیم."

اجازه دهید به یاد بیاوریم راه هایی که آزمایش ما در حال حاضر با این مطالعه سازگار نیست. اول، ما در یک نوار بود، نه یک آزمایشگاه. دوم، ما غریبه نبودیم نه تنها این، بلکه اکنون شاهد آن هستم که هیچکدام نشان نمیدادند و موافق آزمایش آزمایشی طراحی شده برای ایجاد عاشقانه عاشقانه نیستند، اگر کسی به این اتفاق نرسیده باشد.

من گوگل سوالات دکتر آرون بود؛ 36 وجود دارد. دو ساعت بعد، آیفونمان را در سراسر جدول سپری کردیم، به طور متناوب هر سوال را مطرح کردیم.

آنها بی وقفه شروع کردند: "آیا می خواهید مشهور شوید؟ به چه شیوه ای؟ "و" وقتی آخرین بار به خودت آواز خواندی؟ به شخص دیگری؟"

اما آنها به سرعت فکری کردند.

در پاسخ به فوری، "سه چیز را نام ببرید که شما و همسرتان به نظر می رسد مشترک است"، او به من نگاه کرد و گفت: "من فکر می کنم ما هر دو به یکدیگر علاقه مند هستیم."

من مشغول خندیدن بودم و آبجو خود را گول زده بودم چون او دو مورد مشترک دیگر را که من پس از آن به سرعت فراموش کرده بود ذکر کرده بود. ما داستان هایی درباره آخرین بار که هر گریه کردیم، مبادله کردیم و یکی از چیزهایی را که می خواهیم از یک بخت و اقبال بپرسیم اعتراف کردیم. روابط ما با مادرانمان را توضیح دادیم.

این سوالات به من یادآوری کرد که آزمایش قورباغه قورباغه ای که قورباغه آن را گرمتر نمی کند تا اینکه خیلی دیر شود. با ما، چون سطح آسیب پذیری به تدریج افزایش یافت، من متوجه نشدم که ما وارد قلمرو صمیمی شدیم تا زمانی که ما قبلا آنجا بوده ایم، یک فرآیند که معمولا هفته یا ماه طول بکشد.

من از طریق پاسخ های خودم درباره ی خودم دوست داشتم، اما بیشتر چیزهای یادگیری را در مورد او دوست داشتم. نوار زمانی که ما وارد شد خالی بود، زمانی که ما برای تعطیلات حمام متوقف شد، پر شده بود.

من تنها در میزم نشسته بودم، برای اولین بار در یک ساعت از محیط اطراف خود آگاه شدم و از اینکه آیا کسی به گفتگوی ما گوش فرا داده است، تعجب کرد. اگر آنها داشته باشند، متوجه نشدم. و من متوجه نشدم که جمعیت جمعیت نابود شده و شب دیر شده است.

همه ما روایت خودمان را ارائه می دهیم که به غریبه ها و آشنایان ارائه می دهیم، اما سوالات دکتر آرون به این روایت تکیه نمی کند. ما نوعی صمیمیت شتاب خورده ای بود که از اردوگاه تابستانی به یاد میآمدم، تمام شب با یک دوست جدید ملاقات کردیم، جزئیات زندگی کوتاه ما را مبادله کردیم. در 13، دور از خانه برای اولین بار، به نظر می رسید طبیعی است که به سرعت به کسی بفهمانید. اما به ندرت زندگی بزرگسالان ما را با چنین شرایطی ارائه می دهد.

لحظاتی که من ناراحت شدم زمانی بود که من مجبور شدم اعترافاتی درمورد خودم داشته باشم، اما مجبور بودم نظر خودم را درباره شریک زندگی ام انجام دهم. به عنوان مثال: "به اشتراک گذاری جایگزین چیزی را که ویژگی مثبت شریک زندگی خود را در نظر می گیرید، مجموع پنج مورد" (سوال 22)، و "به شریک زندگی خود بگویید آنچه را که دوست دارید در مورد آنها؛ این بار واقعا صادقانه بگویم چیزهایی که ممکن است به کسی که فقط ملاقات کرده اید بگویید "(سوال 28).

بسیاری از تحقیقات دکتر آرون بر ایجاد نزدیک بودن بین فردی تمرکز دارد. به طور خاص، مطالعات متعدد به بررسی شیوه هایی که ما دیگران را در خود احساس می کنیم، بررسی می کنیم. آسان است که ببینید که چگونه سوالات را تشویق می کنند آنچه آنها به نام "خود توسعه" می گویند چیزهایی مانند: "من می خواهم صدای شما، طعم و مزه خود را در آبجو، به طوری که همه دوستان خود را به نظر می رسد شما را تحسین"، برخی از ویژگی های مثبت متعلق به یک فرد به صراحت به دیگران ارزشمند است.

واقعا شگفت انگیز است، به شنیدن آنچه که کسی در شما تحسین می کند. نمی دانم چرا ما تمام وقت با هم تعمق نمی کنیم.

ما در نیمه شب به پایان رسیدیم، طولانی تر از 90 دقیقه برای مطالعه اصلی. نگاهی به اطراف نوار، من احساس کردم که اگر من فقط از خواب بیدار شدم. گفتم: "این خیلی بد نبود." "قطعا کمتر ناراحت کننده از تماشای چشم دیگران خواهد بود."

او تردید کرد و پرسید. "آیا فکر می کنید ما باید این کار را انجام دهیم؟"

"اینجا؟" من در اطراف نوار نگاه کرد. به نظر می رسید بیش از حد عجیب و غریب، و نیز عمومی است.

او گفت، "ما می توانیم بر روی پل ایستادگی کنیم، به طرف پنجره می چرخیم."

شب گرم بود و بیدار شدم. ما به بالاترین نقطه رفتیم، سپس به صورت یکدیگر برگردیم. زمانی که تایمر را تنظیم کردم، با گوشی تلفن خودم زنگ زدم.

"خوب،" گفتم، به شدت با استنشاق.

"خوب،" او گفت، لبخند زد.

من اسکله های شیب دار را اسیر کرده ام و از طناب کوتاهی از یک صورت سنگی آویزان شده بودم، اما چشم های کسی که برای چهار دقیقه ساکت بود، یکی از تجربه های هیجان انگیز و وحشتناک زندگی من بود. من چند دقیقه اول صرف تلاش برای نفس کشیدن کردم. خیلی ناراحت کننده لبخند زده بود، در نهایت، ما در آنجا سکونت داشتیم.

من می دانم که چشم پنجره ها برای روح و یا هر چیز دیگری است، اما واقعیت واقعی لحظه ای نه تنها این بود که من واقعا کسی را دیدم، بلکه آن را دیدم کسی که واقعا من را می بیند. هنگامی که من از ترور این تحقق پیروی می کردم و زمان آن را از دست دادم، به جایی غیر منتظره رسیدم.

احساس دلسوزی کردم و در حالت تعجب بودم. بخشی از این تعجب در آسیب پذیری من بوده است و بخشی از نوع عجیب تعجبی است که شما از صحبت کردن با یک کلمه تا زمانی که معنی خود را از دست می دهید و آنچه که در واقع آن است، می شود: مجموعه ای از صداها.

بنابراین با چشم بود که پنجره ای برای هر چیزی نیست، بلکه مجموعه ای از سلول های بسیار مفید است. احساسات مرتبط با چشم افتاد و من با واقعیت بیولوژیک آن شگفت زده شدم: ماهیت کروی چشم، عضله قابل رویت از عنبیه و شیشه ای صاف از قرنیه است. عجیب و غریب بود.

هنگامی که تایمر وزوز، من شگفت زده شد - و کمی کاهش یافته است. اما من نیز احساس از دست دادن احساس کردم. در حال حاضر من شروع به دیدن عصر ما را از طریق لنز سورئال و غیر قابل اعتماد از پیش چشم انداز.

اکثر ما درباره عشق به عنوان چیزی که برای ما اتفاق می افتد فکر می کنیم. ما سقوط میکنیم. ما خرد شده هستیم

اما آنچه که من در مورد این مطالعه می خواهم این است که چطور فرض می شود عشق یک عمل است. فرض بر این است که اهمیت شریک من برای من اهمیت دارد، زیرا ما حداقل سه چیز مشترک داریم، زیرا ما روابط نزدیک با مادرانمان داریم و به او اجازه می دهم به او نگاه کنم.

من تعجب کردم که چه چیزی از تعامل ما می آید. اگر هیچ چیز دیگری نبود، فکر کردم این یک داستان خوب است. اما اکنون می بینم که داستان در مورد ما نیست؛ این چیزی است که به معنای آن است که از کسی بترسیم که واقعا یک داستان در مورد آن چیزی است که به معنی شناخته شده است.

درست است که شما نمیتوانید کسی را که دوست دارید انتخاب کنید، اگرچه سالها امیدوار بودم در غیر این صورت، و شما نمیتوانید احساسات عاشقانه بر اساس راحتی ایجاد کنید. علوم به ما مسائل زیست شناسی می گوید فرومون ها و هورمون های ما کارهای زیادی در پشت صحنه انجام می دهند.

اما با وجود همه اینها، من شروع به فکر کردن به عشق کردهام که چیزهای قابل انعطافتر از آنچه ما آن را انجام میدهیم. مطالعه آرتور آرون به من آموخت که ممکن است - ساده و حتی - برای ایجاد اعتماد و صمیمیت، احساسات عشق نیاز به رشد داشته باشد.

شما احتمالا تعجب می کنید که آیا او و من در عشق افتادند. خوب، ما انجام دادیم اگر چه مطالعه به طور کامل اعتباری (هرچند ممکن است اتفاق بیفتد) سخت است، مطالعه به ما راه را برای ارتباطی که احساس عمدی می کند، می دهد. ما هفته ها را در فضای صمیمی ای که در آن شب ایجاد کردیم، انتظار داشتیم تا ببینیم چه چیزی می تواند تبدیل شود.

عشق به ما نماند ما در عشق هستیم زیرا ما هر کدام را انتخاب کردیم.

آرون و تیم او زیرنویس را مشاهده کنید

http://www.stafforini.com/txt/Aron%20et%20al%20-%20The%20experimental%20generation%20of%20interpersonal%20closeness.pdf

مندی لن کاترون به نوشتن در دانشگاه بریتیش کلمبیا در ونکوور می پردازد و در حال کار بر روی یک کتاب درباره خطرات داستان های عشق است.